بدون عنوان
هستی دائی
صابون کوچلو
کی بود کی بود؟ یه صابون کوچیک موچیک گریه می کرد چیلیک چیلیک ((( ادامه شعر در ادامه مطلب ))) کی بود کی بود؟ یه صابون کوچیک موچیک گریه می کرد چیلیک چیلیک غصه می خورد همیشه می گفت چرا صابون بزرگ نمی شه هر روز دارم آب می خورم تَر می شم ولی کوچیک تر می شم رفتم پیشش نشستم براش یه خالی بستم گفتم من هم اون قدیما غول بودم مثل تو خنگول بودم کوچیک شدم که با تو بازی کنم سُرت بدم سُرسُره بازی کنم ...
نویسنده :
مسعود نیازداران
16:37
خورشید خانم
خورشید خانم از پشت کوه دوباره خورشید خانم در امد با کفشای طلا و پیرهنی از زر امد آهسته تو آسمون چرخی زد و خندید ستاره ها رو آروم از تو آسمون چید با دستای قشنگش ابرا رو جا به جا کرد از اون بالا با شادی به آدما نگاه کرد دامنشو تکون داد روخونه ها نور پاشید آدمها خوشحال شدن خورشید به اونهاخندید چون دیگه روز شده ای بچه ها بیدار شین وقت بازی تو سبزه و پارک شده پ سرا برن توپ بازی دخترا برن غایم موشک بازی ...
ms . sun
Ms. Sun Of the mountain again. Sun- income women With gold Kfshay Gold shirt came Slowly the sky Chair smiled and laughed Stars down Align the sky With hands Qshngsh Abra had to move Top with the joy of it The people looked The move Damnshv Rvkhvnh light fell Happy people Sun Avnhakhndyd It was another day The kids woke Shane Play time I parked on the grass and Bern boys play ball Ghaym planes Be...