خورشید خانم
خورشید خانم از پشت کوه دوباره خورشید خانم در امد با کفشای طلا و پیرهنی از زر امد آهسته تو آسمون چرخی زد و خندید ستاره ها رو آروم از تو آسمون چید با دستای قشنگش ابرا رو جا به جا کرد از اون بالا با شادی به آدما نگاه کرد دامنشو تکون داد روخونه ها نور پاشید آدمها خوشحال شدن خورشید به اونهاخندید چون دیگه روز شده ای بچه ها بیدار شین وقت بازی تو سبزه و پارک شده پ سرا برن توپ بازی دخترا برن غایم موشک بازی ...